مولودی میلاد امام جواد (ع)
#کمپین_ولادت_امام_جواد_علیه_السلام
#میلاد_ابن_الرضا_علیه_السلام_مبارک
#مولودی
شهدای قصرشیرین
#روز_شهید
#شهد_ای_قصرشیرین
سنگ وجود
#حکایت_های_آموزنده
♦️چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت:
«خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.»
بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً
??? وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً
” دست از سرم بردارید! کم حرف بزنید! این همه حرف حرف اه خسته نشدید؟ “
این جملات را یک پسر نوجوان داشت با فریاد به پدر و مادرش میگفت و آنها از خجالت سرشان را پایین انداخته و ناراحت بودند.
صدا آنقدر بلند بود که توجه عابرین و همسایه ها را به خود جلب کرده بود. همین طور که دور میشدم صدا هم کم میشد اما ذهن من درگیر آن شده بود.
با خودم مرور میکردم که چرا اینگونه رفتارها، پرخاشها، بی احترامیها و ناسپاسیها در مقابل پدر و مادر به وجود میآید؟
در همین افکار بودم که صفحات ذهنم به کلیپی که چند روز قبل دیده بودم برگشت! کلیپ، کودکی را نشان می داد که غذا به دهان مادر بزرگش میگذاشت. و این آیات با آن نمایش داده میشد:
” و قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً، إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً وَ اِخْفِضْ لَهُما جَناحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً
• پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید، هر گاه یکى از آنها- یا هر دو آنها- نزد تو، به سن پیرى برسند کمترین اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو.بالهاى تواضع خویش را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر، و بگو پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند مشمول رحمتشان قرار ده."
هنوز در فکر بودم و با خود مرور می کردم که احترام به والدین را چگونه و کجا به ما یاد دادند؟ بله از همان بچگی ،در مقاطع مختلف تحصیلی از پیش دبستانی تا حوزه علمیه از وظیفه خود در برابر پدر و مادر شنیدم و یاد گرفتیم. از احسان ونیکی، هدیه دادن به آنها، برآوردن نیازهایشان. از نحوه سخن گفتن با آن ها، از تواضع و فروتنی در مقابلشان و دعای خیر در حق آنها. اما من تا چه اندازه به آن هاعمل کردم؟ کجای راه هستم؟ آنطور که یک بچه شیعه باید باشد بودهام؟ امروز این اتفاق یک تلنگر بود برای من. “از امروز برای پدر و مادرم فرزند بهتری خواهم بود.”
پ.ن: آیات 23 و 24 سوره مبارکه اسراء
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://nebeshte.kowsarblog.ir/رعایت-حقوق-والدین
#به_قلم_خودم
#نه_به_کپی_پیست_محض
صورت ماه مادر
امروز یک جور خاص بود!حال و هوای دلم را می گوییم
همه جا جشن و سرور بر پاست و بازار تبریک گفتن ها گرم .به رسم ادب و افتخار از دل و جان سالروز ولادت ام ابیها را به صاحب زمانم تبریک گفتم .دلم بد جور هوای مادر را کرده است.شماره اش را می گیریم و چه زیباست نقش بستن نام مادر بر دل و دیده .
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. نشد که بشود.همه دست در دست هم داده اند که این دلتنگی به اوج برسد
شب شد و نام مادر بر روی صفحه گوشی ام نقش بست .ته تقاری خانه بود که باز پیش دستی کرده و زودتر از همه گوشی را به غنیمت گرفته.
از بوسیدن های بیشماری می گفت که بر صورت ماه مادر نشانده بود و دل ما را آب میکرد
بالاخره رضایت داد و نوبت به مادر رسید
الهی هیچ خانه بی سایه پدر و مادر نباشد
شنیدن صدایش انگاری آبی است بر روی آتش.
پ.ن:سایه مادرها مستدام