تربیت شدههای زینب
خیلی کم حرف شده بود، ابروانش بهم گره خورده و به فکر فرو رفته بود. معلوم بود ذهنش حسابی درگیر است. غم چشمانش حالم را دگرگون میکرد . تاب و توان ناراحتیاش را نداشتم، کاری جزء دعا نمی توانستم برای گشایش کارش انجام دهم. آری خواهر بودن سخت است، خواهری چون زینب بودن سختتر. دلی به وسعت دریا میخواهد و صبرحضرت ایوب علیه السلام را میطلبد. تا با دستان خود، عزیزانت را راهی میدان نبرد کنی.
اما؛ او و فرزندانش( عون و محمد) تمام طول مسیر را از مدینه به سمت مکه و از مکه به نینوا را با عشقِ همراهی امام خویش و شهادت در راه خدا طی کرده بودند. حال، وقت خداحافظی کردن با امانت های عبدالله بود. تربیت شدههای دست زینب خود را به مادر رساندند و کسب اجازه کردند، او که تا به حال تمام جان و مالش را فدای امام خود کرده بود اکنون فرزنداش را به سمت قتلگاه راهی میکند، تا صدای هل من ناصرَ ینصُرَنی امامش زمین نماند. همه این ها یک طرف، خواهر بودن و بر روی تل زینبیه تماشگر قامت برادر بودن یک طرف.
امان از دل زینب سلام الله علیها
✍به قلم #فریبا_پهند
آدرس این مطلب در وبلاگ ما؛