ناظر اعمال
02 دی 1398
همیشه گوشهی اتاق را برای نشستن انتخاب میکنم. اینجا که می نشینم آرامش بیشتری دارم تا وقتی که وسط اتاق نشسته باشم. آنجا که هستم انگار اتاق و اجسام داخلش بر من متمرکز شدهاند و مرا زیر نظر دارند. همین طور که مینشینم یادم می رود که چرا کُنج اتاق را برای… بیشتر »
نظر دهید »
باران پاییزی
23 آذر 1398
بوی نم باران مرا به سوی پنجره سمت حیاط میکشاند. پنجره را باز میکنم، باران نم نم میبارد و درخت اکالیپتوس داخل کوچه که قامت بلندش از دیوار حیاط بلندتر شده است سرخم کرده است سمت حیاط ما، با وزش بادی که به آرامی به تنهی او میخورد، برگهایش را به رقص… بیشتر »
مرا دریاب ، هلاکم نکن!
10 آذر 1398
روزهای سختی بود! چند روز بود که مدام نگران بودم و نمیدانستم چکار کنم. هر کجا میرفتم و هر کاری میکردم، فقط جسم مادی من بود. ذهنم اما درگیر مشکلی بود که پیش آمده بود. مغزم اتوماتیکوار تا لحظهای پیدا میکرد، فرمان اشک صادر میکرد و مروارید اشک بود که… بیشتر »
سجدهی عشق
20 آبان 1398
با تغییر شرایط اقتصادی و فشارتحریم ها بیشتر به فکر خودم و امثال خودم می افتادم که این شرایط چه تاثیری روی اعتقادات و وطن دوستی ما خواهد گذاشت؟ از همه نوع برخورد دیدم و شنیدم. از گلهمندی بعضی که حتی برا خرید نان روزانه عاجز بودند. از شکایت جوان های دم… بیشتر »