ناظر اعمال
همیشه گوشهی اتاق را برای نشستن انتخاب میکنم. اینجا که می نشینم آرامش بیشتری دارم تا وقتی که وسط اتاق نشسته باشم. آنجا که هستم انگار اتاق و اجسام داخلش بر من متمرکز شدهاند و مرا زیر نظر دارند.
همین طور که مینشینم یادم می رود که چرا کُنج اتاق را برای خلوت کردن انتخاب کردم! به افکاری که چند لحظه پیش داشتم برمیگردم.
داشتم فضا و سختی نظارهی آنها را بر خودم مقایسه میکردم و از نظارهگر اصلی که همیشه و در همه حال ناظر بر رفتار و اعمال من است غافل بودم. با خودم گفتم:” در این حیات مادی و دنیوی، حتی برای چند لحظه نشستن در گوشهای، فکر اینکه چه حالی دارم یا کسی مرا نگاه میکند؛ معذبم میکند و راحت نیستم.”
بعد با خودم گفتم: “این اجسام که در این دنیا نیرو و ارادهای ندارند که بر من تاثیری بگذارند. اما نظاره گر اصلی که بر من در همه حال مسلط است و جسم و جان و روحم به دست اوست را فراموش کردهام؛ که چگونه در برابرش نشستهام و چگونه در مقابلش رفتار میکنم.
آیا نگاهش را بر خودم حس نمیکنم؟
آیا او منتظر من نیست که در همه حال بیادش باشم!؟
آیا تا بحال به این فکر کردهام تاآسوده باشم از اینکه کجا هستم و چکار میکنم؟”
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الاحَاطَةُ بِکلِّ شَی ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِکلِّ شَی ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلی کلِّ شَی ءٍ. (خداوند متعال) به تمام نهانی ها دانا و از همه اندیشه ها آگاه است، برای او به ظاهر و باطن هر چیزی احاطه و نسبت به هر چیزی غلبه و توانایی است. (نهج البلاغه، خطبه 86، ص 143)
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.
به قلم: #فریبا_پهند
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://kazive.kowsarblog.ir/ناظر-اعمال
@kazive
یوسف زهرا(س)
دلبرم یوسف زهراست،خدا می داند
یادش آرامش دلهاست خدا می داند
همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند
پسرفاطمه تنهاست،خدا می داند
السلام علی المهدی و عجل فرجهم
تنها تر از تنها
توئی تنها تراز تنها و من عین خیالم نیست
شدی آواره ی صحرا ومن عین خیالم نیست
چه قدربادیدن اعمال من خون گریه خواهی کرد
گناهم پبش تو پیدا و من عین خیالم نیست
همیشه دور تو خالی، همیشه یکه و تنها
شدی چون حیدرِ زهرا ومن عین خیالم نیست
برای درد دل کردن نداری شیعه ی مخلص
رفیقت خلوت شبها و من عین خیالم نیست
به دنبال خوشی هایم همیشه در پیِ گنجم
توئی گوهر به صددریا ومن عین خیالم نیست
میان این هیاهو ها شده گم هر صراط حق
برایم روشنی جانا و من عین خیالم نیست
زدیده خون روان کردی به صبح وعصر مولایم
به یاد نیزه و سرها ومن عین خیالم نیست
به اسمم شیعه ات هستم ولیکن خوب میدانم
که بردم آبرویت را و من عین خیالم نیست
به اعمال سیاه من،همیشه،هرکجا هستی
میان موجی از غمها ومن عین خیالم نیست
بگفتم ننگ خود اول به آخر نیز میگویم
توئی تنها تر از تنها ومن عین خیالم نیست
شاعر:حسین_شهبازی -قصرشیرین