تنها تر از تنها
توئی تنها تراز تنها و من عین خیالم نیست
شدی آواره ی صحرا ومن عین خیالم نیست
چه قدربادیدن اعمال من خون گریه خواهی کرد
گناهم پبش تو پیدا و من عین خیالم نیست
همیشه دور تو خالی، همیشه یکه و تنها
شدی چون حیدرِ زهرا ومن عین خیالم نیست
برای درد دل کردن نداری شیعه ی مخلص
رفیقت خلوت شبها و من عین خیالم نیست
به دنبال خوشی هایم همیشه در پیِ گنجم
توئی گوهر به صددریا ومن عین خیالم نیست
میان این هیاهو ها شده گم هر صراط حق
برایم روشنی جانا و من عین خیالم نیست
زدیده خون روان کردی به صبح وعصر مولایم
به یاد نیزه و سرها ومن عین خیالم نیست
به اسمم شیعه ات هستم ولیکن خوب میدانم
که بردم آبرویت را و من عین خیالم نیست
به اعمال سیاه من،همیشه،هرکجا هستی
میان موجی از غمها ومن عین خیالم نیست
بگفتم ننگ خود اول به آخر نیز میگویم
توئی تنها تر از تنها ومن عین خیالم نیست
شاعر:حسین_شهبازی -قصرشیرین