شفاعتم را قبول میکنی؟
همیشه نامه نوشتن آن هم برای اهل بیت(ع) برایم سخت بود! مثل الان که چند روزیست که میخواهم با کریمه اهل بیت درد و دل کنم اما دل و دستم هر کدام ساز خود را می زنند. دل که اهل ایراد گرفتن و سختگیری نیست، هر زمان بخواهد از دردهایش میگوید، از گلایهها و ناسپاسیهایش میگوید، اگر بیچشم و رو نباشد میان دردهایش از نعمتهایی که نصیبش شده است نیز سخن میگوید.
اما دست! دست که تحت فرمان مغز است گاهی ساز مخالف با دل میزند، سختگیری میکند، گوش به حرف دل نمیدهد و ایراد میگیرد، مثل حال و روز چند روزهی من.
حرفهایی که دل میخواهد بزند مغز سبک و سنگینش میکند، ایراد میگیرد، دست هم که یارای مقابله با او نیست، سَر باز میزند از نوشتن.
اما بیبی جان جدای از این حرفها، خلاصه میگویم؛ زیاد وقتتان را نمیگیرم، سرباز خوبی برای مولایم نبودم اما همیشه از سخاوت و کرم اهلبیت زیاد شنیده و دیدهام.
میخواهم این بار از راه دور شما را برای شفای جسم و روحم پیش خداوند غفور و رحیم واسطه کنم.
بیبی جان شفاعتم را قبولی میکنی؟