لبهی پرتگاه
تا حالا به تلنگرهایی که در مسیر راهم قرار میگرفت با این دید و اینقدر دقیق نگاه نکرده بودم!!
تاحالا حس کسی را که لبهی پرتگاه باشد و منتظر دستی از جانب خدا که او را به سمت عقب بکشد احساس نکرده بودم!
اما وقتی کار به اینجا رسید و عنایت خدا به بنده خطاکارش را با پوست و گوشت لمس کردی به خودت میآیی و دنبال علت میگردی که چرا به اینجا رسیدهام!؟
بیشتر که فکر میکنم به تأثیر دعا میرسم. دعایی که در همه حال ما را سفارش کردهاند که از آن غافل نشویم؛ در خوشی و ناخوشی در نعمت و تنگدستی. دعایی که اگر الان تاثیرش رانبینیم در آینده حتما در یک جا و مکانی به دادمان خواهد رسید مثل همان لبهی پرتگاه!!
مثل مادری که هر روز با عجز و ناله برای عاقبتبخیری و آینده فرزنداش دعا میکند. او هیچ وقت ناامید نمیشود. به یقین خدا را لمس کرده و به تاثیر دعا در زندگی فرزندانش ایمان دارد.
خداوندی که بندهی گنهکارش را از لبهی پرتگاه بازمیگرداند خود او نیز وعده داده که اگر با توبه به سویش باز گردیم، او مشتقاقتر از ما به بندهی خویش است. اینجاست که باید توبهی نصوح کرد و دستی که با محبت و به نشانهی بخشش به سوی ما دراز شده است را به گرمی فشرد و رها نکرد.
پ.ن: اگر بندگان گنهکارام بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنانم از شدت شوق میمیرند. میزان الحکمه،ج 7، ص2797
✍ به قلم: #فریبا_پهند 🌸 🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
https://nebeshte.kowsarblog.ir/لبه-ی-پرتگاه-3
@sobhnebesht
چشم انتظار
جمعه جمعه رفت و من پای قرارت بیقرار
ماندهام پای قرارت چشمِ من در انتظار
ای جهاندار و جهان بخش زمان مولای من
بی تو دل دارد به لب سازِ پرستوی بهار
کی رسد بوی بهارت ای گل زهرا بیا
تا جهان خرم شود تحتِ لواء شهریار
السلام علی المهدی وعجل فرجهم
شفاعتم را قبول میکنی؟
همیشه نامه نوشتن آن هم برای اهل بیت(ع) برایم سخت بود! مثل الان که چند روزیست که میخواهم با کریمه اهل بیت درد و دل کنم اما دل و دستم هر کدام ساز خود را می زنند. دل که اهل ایراد گرفتن و سختگیری نیست، هر زمان بخواهد از دردهایش میگوید، از گلایهها و ناسپاسیهایش میگوید، اگر بیچشم و رو نباشد میان دردهایش از نعمتهایی که نصیبش شده است نیز سخن میگوید.
اما دست! دست که تحت فرمان مغز است گاهی ساز مخالف با دل میزند، سختگیری میکند، گوش به حرف دل نمیدهد و ایراد میگیرد، مثل حال و روز چند روزهی من.
حرفهایی که دل میخواهد بزند مغز سبک و سنگینش میکند، ایراد میگیرد، دست هم که یارای مقابله با او نیست، سَر باز میزند از نوشتن.
اما بیبی جان جدای از این حرفها، خلاصه میگویم؛ زیاد وقتتان را نمیگیرم، سرباز خوبی برای مولایم نبودم اما همیشه از سخاوت و کرم اهلبیت زیاد شنیده و دیدهام.
میخواهم این بار از راه دور شما را برای شفای جسم و روحم پیش خداوند غفور و رحیم واسطه کنم.
بیبی جان شفاعتم را قبولی میکنی؟
خیمه نشین
این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دیگر کسی با نامهایت آشنا نیست
مثل گذشته نیست دیگر کارهامان
شب های جمعه روی لبهامان دعا نیست
حق با شما بوده اگر خیمه نشینی
اینجا میان ما برای تو که جا نیست
السلام علی المهدی وعجل فرجهم
راهی به آسمان
کتاب راهی به آسمان، کتابیست که شامل مجموعه داستانهاییست که کرامات و معجزات معصومان را با زبانی شیوا و رسا جهت تبلیغ دین به چاپ رسانده است.
نویسنده در مقدمه کتاب انگیزه خود را از جمعآوری و نوشتن این کتاب، اینگونه بیان میکند “انتقال اینگونه مفاهیم و محتواها خیلیها را ازلغزش و انحراف احتمالی باز می دارد و زمینه سعادت دنیوی و اخروی آنان را فراهم می سازد”
نویسنده یکی از راههای تبلیغ و هدایت و آگاهی بخشی مخصوصا برای قشر بیسواد و آنهایی که وقت و فرصت کاوش و جست وجوی علمی ندارند همین بیان حقایق دینی و کرامات و معجزات معصومین به زبان سهل و ساده می داند. که برای همگان قابل فهم است و هم عواطف و احساسات را برمیانگیزد و هم غیرت و حمیت اسلامی آنان را به تحریک وا میدارد و نیز دور از بحث وجدل رایج بین خواص است که مورد پسند اکثر مردم نیست.
این کتاب در دو پرده به بیان داستانهایش پرداخته است.
پرده اول که تجلی مهر و کرم نام گرفته است، شامل شش داستان؛ بوی پیراهن یوسف، قلب دانشمند یهودی لرزید، خشم شاه غلام، جلوه اسرار، اجابت دعا در حرم امام رضا(ع) و تکرار مباهله است.
در پرده دوم که به پرتوی به دور دستها نام گرفته است، شامل ده داستان؛ فرجام خدمت به آل رسول، جوانمردقصاب، زائران سرزمین بلخ، در جستوجوی خورشید، حیوان خردمند، گناه پنهانی، خاطره ماندگار،آغاز،غیبت، شمش طلا و بلخ و مسافری از هند است.
پیراهن یوسف؛ ماجرای دعبل شاعر است و پیراهنی که از امام رئوف به عنوان پاداش به تبرک هدیه می گیرد که در سفر به قم از خاطره سفرش برای مردم می گوید و پیشنهاد فروشی که مردم به او می دهند، امتناعی که او می کند و دزدیده شدن آن و…..
فرجام خدمت به آل رسول؛ داستان زندگی زنی علوی و سید است که پس از فوت همسرش بخاطر
فقر و توهین و تحقیرها تصمیم میگیرد بلخ را به قصد سمرقند ترک کند، به سمرقند که میرسد باسرمای زمستانی آنجا مواجه میشود و….
سرنوشت عبرتانگیز اولین شب حضور آنان قابل تأمل است. سرنوشتی که مسلمانی را از عمل خود پشیمان میکند و مجوسی و خاندانش را مسلمان میکند که در عالم خواب رسول خدا(ص) وعده بهشت برین به او و خاندانش می دهد¹
پ.ن: امام رضا(ع) فرمودند: خدا رحمت کند کسی که امر ما را زنده کند(راوی می گوید): گفتم زنده نمودن امر شما به چیست؟ فرمودند: علوم و معارف ما را فرا گیرد و به مردم تعلیم دهد؛ زیرا اگر مردم خوبیها و فواید سخن ما را بدانند، از ما پیروی می کنند2
ـــــــــــــــــــــــــــ
¹.تذکره الخواص، سبط بن جوزی(متوفای654ق)، ص 331–330
2.معانی الاخبار، شیخ صدوق ( 305-381ق) ج1، ص174