موهای پرکلاغی
25 آذر 1398
موهای پرکلاغیش را آزادانه بر روی شانه هایش رها کرده بود. با هر بالا و پایین پریدنش موهایش موج می زدند و بر روی کمرش آرام می گرفتند. موج های سیاه رنگی که بوی عطرش در نسیم صبحگاهی می پیچد. به سمتم بر می گرد با دیدن چشم و ابروی مشکیش موهایش را فراموش میکنم در سپیده ی صبح غرق در تاریکی چشمانش می شوم. زمان و مکان را از یاد می برم. برق نگاهش مرا بحال می اورد، لبخندی شرمگین مهمان کنج لب هایش شده بود. با لبخند پاسخش را می دهم. آغوشش را باز کرده و به سمتم پا تند می کند من هم مشتاقانه آغوشم را به رویش می گشایم. غرق در آغوشم می شود. ظریف و لاغر اندام است در آغوشم ارام می گیرد. قلبم لالایی برایش می سراید. چشمانش سنگین می شود.
خوابش می گیرد صورتش را غرق در بوسه میکنم. خواهر کوچولوی ناز من.
پ. ن:تصویر از اینترنت گرفته شده است